پلنگی سرکشی،آری،نه آهو بره ای رامی
خیالم هرچه هستی راحت است از اینکه در دامی
فریبی را که مادر با دو گندم داد، حالا هم
میسر می شود باپسته ای یا جفت بادامی!
چه بسیارادعا کردی در این پیکاربیهوده
چه سنگین تشت ها افتاد دراین قصه از بامی!
می افتی درمیان آتشم، انگار می دانی
بدون شعله ی آتش، کجا پخته شود خامی؟
چه خوب است اینکه دانستی تورا از من گریزی نیست
چه خوب است اینکه معقولی، چه خوب است اینکه آرامی
***
زبان ریزی نکن، من چاکرو نوکر نمی خواهم
همین کافی ست "تنها"خانمی باشم که آقامی!!
سهمم از "سیزده" و از تو "بدر" دوختن
مژه هایی ست که بااشک گره خورده بهم!
سیزده تون بدر
کمک کن بغض کالم را بگیری
غروبم را،زوالم رابگیری
اگر از حال من پرسی،ملالی ست
که میشد این ملالم را بگیری
در این بازار سرد عشق بازی
بیایی دست وبالم رابگیری
درنگی کن کمی در چشمهایم
که از این قهوه فالم را بگیری
برای غصه خوردنهای بیخود
بخندی و مجالم را بگیری
مرا از روی ماهت دور کردی
که زیبایی سالم را بگیری
بگیر از من سراغی نازنینم
چه اجباری ست حالم را بگیری؟!