سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شکیبایى دو گونه است : شکیبایى بر آنچه خوش نمى‏شمارى و شکیبایى از آنچه آن را دوست مى‏دارى . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :2
کل بازدید :3977
تعداد کل یاداشته ها : 9
103/2/11
5:31 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مژده خدامی پور[16]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مهر 92[3]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
در آغوش خدا بهار عشق

سپیده دم متولد شدم

فرصت نشد تا برای آسمانم

ستاره ای بچینم!

 ***

"عوضی"

برخواست ساعت مچی اش را نگاه کرد

نسکافه ای برای خودش رو به راه کرد

با استکان قهوه ای اش هی قدم زد و

از پشت پنجره به خیابان نگاه کرد

دنبال چشم های کسی توی قهوه بود

شکل پلنگ دید و تعبیر ماه کرد

آن شب به عاشقانه ترین شکل ممکنش

آخر درست مثل یک آدم گناه کرد

همراه دانه های شکر توی استکان

خود را میان قهوه ی تلخی تباه کرد

چشمان قهوه ای و خیابانی عاقبت

او را سفید بخت نکرد و سیاه کرد

جای همه عوض شده بود آنطرف و او

ما بین این همه عوضی اشتباه کرد

    

"و زن..."

قرار بود فسنجان شام او بشود

دوباره رب انار و شکر کم آورده ست

بیا بریز از آن خاطرات لبریزت

بیا بنوش  که لپ های او دم آورده ست

و زن...شبیه برنجی که دم...نه دم نکشید

شبیه سبزی وارفته ای میان خورش

میان مغز خودش نان تست میچیند

و داد میزند از خود به خود برش به برش

کنار مطبخ یک پنت هاوس نارنجی

کسی به گرده ی یک مبل چرم لم داده

و شیشه ی عسلی روی فرش چپه شده

و ساندویچ جگر روی تخت افتاده

صدای ناله ی ماشین ظرف شویی و باد

و رقص لوردراپه در آغوش پنجره ها

و نور خسته خسته ی ال ای دی ساکت

و قطره های سرد عرق روی سرسره ها

     ###

دو تکه ابر پاره و یک برج بی سر و پا

که چشم پنجره ها را دوباره پس میزد

و پنجره ای بسته روی آخرین طبقه

که در حرارت سردی نفس نفس میزد...

شب و روزتان قشنگ  

 


92/7/5::: 12:29 ع
هات فیس بوک نظر()
  
  

امروز خسته ونگران به من پناه آورده بود.پدری نه فقط مثل همیشه در دستهایش که اینبار در چشمهایش هم...

ملتمسانه نگاه کردنش فحشم میداد! آخر ما زنها هرقدر هم داد برابری بزنیم بعضی چیزها در وجودمان نهادینه شده، شکستن مردها بیشتر آزارمان میدهد،صدایش گوش خراش تراست.از آنطرف هم حس مادری که گاهی لعنتی تر از همه چیز عذابمان میدهد دوباره حلقم را چسبیده بود، اگر بلایی سر این بچه بیاید...؟؟؟

دلم میخواست یقه اش را بجای آن بچه بچسبم و داد بزنم... نمیدانم این حس را تا به حال تجربه کرده ای که هم از دست کسی عصبی باشی هم دلت به حالش بسوزد؟

 قول دادم هرکاری از دستم بربیاید انجام بدهم. در را بستم.همینطور که برمیگشتم  روابط وضوابط ممکن را توی ذهنم مرور میکردم.آخر برای یک بچه بی شناسنامه چطور میتوانستم کارت واکسن جور کنم؟!

صدای دخترکم از پشت سرم لینکهایم را قطع کرد: مامان میگم خداروشکر ما تو افغانستان "دیگه" ! به دنیا نیومدیم!!


92/7/5::: 12:28 ع
هات فیس بوک نظر()
  
  

سلام خانم ایگرگ!سلام خانم ایکس!

سلام قرص بروفن!سلام قوطی ویکس!

سلام چادر مشکی!سلام شال سیاه!

چقدر ابر بهاره،چقدر پاره ی ماه

چقدر دغدغه های هنوز توخالی

چه لحظه های کزایی،چه حال پوشالی

بروز سوسک از چاه و چاله ی حمام

و پشه های مزاحم کنار سفره ی شام

چه جوش هاست که شیرین میان این نان هاست

چقدر بار به دوش خلال دندان هاست

دراین هوای کویری،همیشه های خودم

چقدر گرد نشسته به شیشه های خودم

سلام خانم ایگرگ!سلام خانم ایکس!

سلام ارتش چینی!حکومت وایتیکس

شما خیال کن اینجا سپیده...دم زده بود

میان قالی کرمانی ام قدم زده بود 

خیال کن به خودش تکُه تکُه پس نکشید

کبوتری که شبیه خودش نفس نکشید

به مرگ کانت و کتاب قطور فلسفه ام

به جان سی دی خش دار خسته ی خفه ام

به جان تو که برایم عزیز... می زاید

وآن لبی که روژش را غلیظ می زاید

همان شبی که من از آشیانه ی سردم

وبرج مهر پریدم و خودکشی کردم

صدای قابله را می شنیدم از ته چاه

که ناف بر شده بودم برای آبان ماه

وآذری که به خونش کشیده بود مرا

به پنجه های جنونش کشیده بود مرا

سلام خانم ایگرگ!سلام خانم اکس!

که وان،که تو،که تری،فور،که فایو،تاتو که سکس

بکوب چاقوی خود را به مرغ پرچیده

که لخت وسرد وکرخ روی تخته خوابیده

صدای سوت قطاری که روی شعله بلند

به روح غربت روحت دوباره آب ببند

اتاق خالی گلدار،پرده های رها

کنار عکس جنیفر لوپز نماز عشا

دلی که سیب ندارد،کسی که لک زده است

کسی به سرخی لاک تو ناخنک زده است

###

بریز بغض فرورفته را که شب آبی ست

هوا برای شکار پلنگ مهتابی ست...


  
  

دختر پسته و"پته"!گل بادام سفید!

"بته بادامی" پته به تو می انجامید

آه تا گیس دوتا داشتی ای"شروه"سرا

"قوتو"طعم تو را داشت ولبخند تو را

نقش کامل شده در سینه ی قابی ابدی!

آه خاتون گل اندام!زن"چارقدی"!

کاشکی"خونچه برون" تو همین حالا بود

همه دنیا ده پایین و ده بالا بود

ازدواج از جنمت چاره ی مشکل میشد

پسر سربه هواپیش تو عاقل میشد

هرکه مهمان تو وخانه ی گرمت میشد

وارد خانه که نه،وارد یک دل میشد

دامن گل گلی ات بوی بهاران میداد

"سرمه ی سنگ"به چشم تو چه خوشگل میشد

آب گرمو"ی تو ایکاش دوباره روزی

جانشین ژله و ژامبون وکوکتل میشد

کاش من هم دلی از رنگ جدا میکردم

فرش میبافتم و شکر خدامیکردم

باورم بود کمی کشک وکمی پونه بس است

نان"تیری" وکم" قاتوق بابونه"بس است

 باورم بودکه یک عشق،زمین"روفتن"است

صبح در"جوقنی"ازسنگ "بنه"کوفتن است

دورشد ازتو تمامیُت ما روزبه روز

دل سپردیم به چیزی که نداریم هنوز

حرفت این بود که زن چشمه ی مهراست وگذشت

صبرمیبایدویک سینه به اندازه ی دشت

گفتی اما چه کسی برسرباورمانده؟

قوری چایی کی روی سماور مانده؟

کوچغندرکه به دست خودمان خاک کنیم؟

کی نشستیم که باعشق نخودپاک کنیم؟

کوچه تاپرشود ازعطرصفاکافی بود

که برنجت سر شب توی"چلوصافی"بود

منش پاک توراکاش بنابگذارم

کاش میشدکه شبیه توحنابگذارم

عشقم این است که مانندتوامل باشم

عوضش پاک ومقدس،عوضش گل باشم

توی دستان پرازمهرتوجاروعشق است

"کشک مالیدن"تو توی"تقارو"عشق است

امشب از کنج اتاقت نمدی میخواهم

در"یخدون"بگشا چارقدی میخواهم

یادمن هم بده این عید"سهن ریختنت"

آرد ازصبح سحر توی "کمو"بیختنت

یادمن هم بده خونگرم وجنوبی بودن

یارشوهرشدن ومادرخوبی بودن

باز با زندگی ساده ی خود خوش بودن

نه جنیفرلوپز از نسل سیاووش بودن

یادمن هم بده جاروبزنم بادستم

به دروپیکراین خانه بگویم هستم

خرج این زندگی ازدست ودلم دررفته

یادمن هم بده"پس کف"کنم ازاین هفته

یادمن هم بده ازدغدغه دوری کردن

نیم من بودن ومثل توصبوری کردن

هرچه مهراست ومحبت،همه راروکردن

صبح باعشق برای همه"آسو"کردن

این همه مشکل ودل مرده نبودی هرگز

دپرس ونروس وافسرده نبودی هرگز

بچکان خون به تنم بازهم ازآن تن خود

وصله کن روح مرابانخ وباسوزن خود

کاشکی سینه ام ازمهرشکوفابشود

روح تودرتن من بازهویدابشود

"به پر چارقد خود گره ای سفت بزن"

بلکه هویت من گم شده،پیدابشود! 

پته:صنایع دستی کرمانی ها.پارچه ای که روی آن نقش های خاصی بادست گلدوزی میشود

بته بادامی:یکی از نقشهای پته

شروه:ترانه های محلی

قوتو: یا قاووت.نوعی خوراکی کرمانی که شبیه آرداست واز قهوه وگیاهان دارویی وشکر تهیه میشود

چارقد:روسری سفیدی که سرمیکردندوزیرآن سنجاق میزدند

خونچه برون:مراسم بردن هدیه برای عروس که یک شب قبل از عقدانجام میشد

سرمه ی سنگ:نوعی سرمه که سوغات مکه بود

آب گرمو:اشکنه

تیری:نان لواشی که به شیوه ی محلی با وردنه و در سینی روی آتش با شیوه ای خاص پخته میشود

قاتوق بابونه:قاتوقی محلی که با گیاه دارویی بابونه تهیه میشود

روفتن:جاروکردن

جوقن:هاون

بنه:پسته کوهی

چلوصافی:آبکش

کشک مالیدن:کشک ساییدن

تقارو:کاسه سفالی بزرگ و سبز یاآبی رنگ وزبری که برای ساییدن کشک استفاده میشود

یخدون:نوعی چمدان چوبی پایه دار

سهن ریختن:تهیه ی جوانه گندم وبعدآردکردن آن برای تهیه نوعی شیرینی محلی

کمو:الک

پس کف: پس انداز

آسو:آسیاب دستی

به پرچارقدخود...: درمحل مازنان قدیمی وقتی چیزی گم میشد گوشه روسریشان را گره میزدند و اعتقادداشتندبااین کار گمشده پیدا میشود


  
  

انگورهای تو

سهم شغال بودومن

تاسال بعد

...درخواب مزرعه ها مست می شوم


  
  
   1   2   3      >