کمک کن بغض کالم را بگیری
غروبم را،زوالم رابگیری
اگر از حال من پرسی،ملالی ست
که میشد این ملالم را بگیری
در این بازار سرد عشق بازی
بیایی دست وبالم رابگیری
درنگی کن کمی در چشمهایم
که از این قهوه فالم را بگیری
برای غصه خوردنهای بیخود
بخندی و مجالم را بگیری
مرا از روی ماهت دور کردی
که زیبایی سالم را بگیری
بگیر از من سراغی نازنینم
چه اجباری ست حالم را بگیری؟!